شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

گفتیم چقدر چوب باور بخوریم - جلیل صفربیگی


گفتیم چقدر چوب باور بخوریم

حرص پدر و غصه ی مادر بخوریم


ربطی نه به گرگ دارد این قصه نه چاه

مجبور شدیم تا برادر بخوریم


رودی زخمی که در نمک غوطه ور است - جلیل صفربیگی


رودی زخمی که در نمک غوطه ور است

خاک تلخی که حاصلش نی شکر است


نخلی بی سر که ریشه در خون دارد

چاه نفتی که در خودش شعله ور است



در زد کسی انگار که مهمان داریم - جلیل صفربیگی


در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
 
امروز پدر ابر زیادی آورد
مانند همیشه شام باران داریم


شعری سپید از جلیل صفربیگی


زیبایی ات

دیکتاتوری است

که کلمات را در من به گلوله می بندد

هر لحظه

شعری در من شهید می شود



رباعی از جلیل صفر بیگی - با عشق طلسم گرگ را میشکنیم


با عشق طلسم گرگ را میشکنیم
شب-این قفس سترگ-را میشکنیم


هرچند تبر به دوشمان نیست ولی
یک روز بت بزرگ را می شکنیم