شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

شعری سپید از جلیل صفربیگی


زیبایی ات

دیکتاتوری است

که کلمات را در من به گلوله می بندد

هر لحظه

شعری در من شهید می شود



رباعی از جلیل صفر بیگی - با عشق طلسم گرگ را میشکنیم


با عشق طلسم گرگ را میشکنیم
شب-این قفس سترگ-را میشکنیم


هرچند تبر به دوشمان نیست ولی
یک روز بت بزرگ را می شکنیم 





آفساید - اکبر اکسیر


از فردوسی تا فردوسی پور چند گل عقبیم ؟

گلسرخی شاعر بود

آنقدر کف زدیم تا اعدام شد

گل آقا طنز می نوشت

آنقدر سوت زدیم تا دق کرد

تماشاگران عزیز ! نه کف بزنید نه سوت

اگر کارتون دوست دارید

لطفا کانال خود را عوض کنید

من یکی شنا بلد نیستم

هر چند طرفدار تیم ملوانم !



روز پدر مبارک - شعری مناسبتی از اکبر اکسیر


شب عید  مرغ داشتیم

ران به عرفان رسید

سینه به ایثار

دل و جگر به ملیحه

گردن و دنده و بال و ستون فقرات

 به من

آنجا بود که فهمیدم

چرا پدر ها ،

اخلاق سگ دارند !



عشق بازی گنجشک ها - اکبر اکسیر


نشسته بودیم

مادر، نصیحتم می کرد:

- عجله نکن، چشم!!

همین حین، دو گنجشک لات بی چشم و رو آمدند

و درست جلوی چشم ما... 

مادر سرخ سرخ شد

در دل گفتم:

خوش به حال گنجشک ها

که مشکل سربازی ندارند!