شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

سیمین بهبهانی/ " بچه ها صبحتان بخیر ، سلام !


" بچه ها صبحتان بخیر ، سلام !
درس امروز ، فعل مجهول است
 
فعل مجهول چیست می دانید ؟
نسبت فعل ما به مفعول است ... "
در دهانم زبان چو آویزی
 
در تهیگاه زنگ ، می لغزید .
 
صوت ناسازام آنچنان که مگر
 
شیشه بر روی سنگ می لغزید .
 
ساعتی داد آن سخن دادم
 
حق گقتار را ادا کردم
 
تا ز اعجاز خود شوم آگاه
 
ژاله را زان میان صدا کردم :
" ژاله از درس من چه فهمیدی ؟"
پاسخ من سکوت بود سکوت ...
" د جواب بده ! کجا بودی ؟
رفته بودی به عالم هپروت ؟..."
خنده دختران و غرش من
 
ریخت بر فرق ژاله ، چون باران
 
لیک او بود غرق حیرت خویش
 
غافل از اوستاد و از یاران .
 
خشمگین ، انتقام جو ، گفتم :
" بچه ها گوش ژاله سنگین است !"
دختری طعنه زد که :" نه خانم !
درس در گوش ژاله یاسین است "
باز هم خنده ها و همهمه ها
 
تند و پیگیر می رسید به گوش
 
زیر آتشفشان دیده من
 
ژاله آرام بود و سرد و خموش .
رفته تا عمق چشم حیرانم ،
 
آن دو میخ نگاه خیره او
 
موج زن ، در دو چشم بی گنهش
 
رازی از روزگار تیره او
 
آنچه در آن نگاه می خواندم
 
قصه غصه بود و حرمان بود
 
ناله ای کرد و در سخن آمد
 
با صدایی که سخت لرزان بود :
" فعل مجهول ، فعل آن پدری است
 
که دلم را ز درد پر خون کرد
 
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
 
مادرم را ز خانه بیرون کرد
 
شب دوش از گرسنگی تا صبح
 
خواهر شیر خوار من نالید
 
سوخت در تاب تب ، برادر من
 
تا سحر در کنار من نالید
 
در غم آن دو تن ، دو دیده من
 
این یکی اشک بود و آن دگر خون بود
 
مادرم را دگر نمی دانم
 
که کجا رفت و حال او چون بود ... "
گفت و نالید و آنچه باقی ماند
 
هق هق گریه بود و ناله او
 
شسته می شد به قطره های سرشک
 
چهره همچو برگ لاله او
 
ناله من به ناله اش آمیخت
 
که : " غلط بود آنچه من گفتم
 
درس امروز ، قصه غم توست
 
تو بگو ! من چرا سخن گفتم ؟
فعل مجهول فعل آن پدری است
 
که تو را بی گناه می سوزد
 
آن حریق هوس بود که در او
 
مادری بی پناه ، می سوزد ... "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد