شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

شعری از مینا آقازاده



برای صبح شدن

نه به خورشید نیاز است
نه خنده های باد ؛

 

چشم هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد...!

مینا آقازاده - طبیعت


طبیعت

تابلوی بهار را

سر درِ تقویم ها آویخته است ؛

فصل،

فصلِ بازگشت است؛

تو هم با بهار و بنفشه ها برگرد...!
.
آشیانه ات

بر تنِ زخمیِ این درخت

سبز مانده هنوز...

وَ سماجتِ بادها

هرگـــز نتوانســـت

زمین بیندازد برگی از یادِ تو را !

وَ تو چه می دانی

درختی که سرما از سرش گذشته باشـد

چگونه می تواند 

یک تنه تمام شهر را برایت سبز کند...

مینا آقازاده - شعر می شود...


وقتی

دفترم را باز می کنم 

انگار جنگل را ورق می زنم ؛

درخت هایی که

یک به یک می افتند،

آشیانه هایی که از هم می پاشند،

وَ صدای غمگینِ پرنده ها

که از حنجره ی قلم 

در خالیِ کاغذهایم می پیچد و

شعر می شود...!