شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

تنها نرو...



تنها نرو

 

من حوصله ی بزرگ کردن بچه ها را ندارم

 

این «امید»

 

این هم «آرزو»

 

جفت شان حرام‌زاده اند

 

«یاسمن»

 

دوباره

 

به دیدارم می آید.




رایکا امیری فر "اشک"



باید

چال شان کنم

در انتهای خندقی بی فتح

هیچ نشانه ای نخواهم گذاشت

چشمانم

اشک هایم را لو می دهند



شعر "قهوه‌ای سوخته" اثر "رضا امیری‌فر"


قهوه‌ای سوخته


صبحِ به این زودی

جان می دهد برای زل زدن به چشمان میشی ات

گرگی که در چشمانم نبود

گیج می شود

که طعم تلخ دهانش

و تلو تلو خوردنش

از قهوه ای سوخته بود

یا ...

 

مرخصی می گیرم