شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

شعر "قهوه‌ای سوخته" اثر "رضا امیری‌فر"


قهوه‌ای سوخته


صبحِ به این زودی

جان می دهد برای زل زدن به چشمان میشی ات

گرگی که در چشمانم نبود

گیج می شود

که طعم تلخ دهانش

و تلو تلو خوردنش

از قهوه ای سوخته بود

یا ...

 

مرخصی می گیرم

غزل "باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند" اثر " مهدی فرجی"


باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

 

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

 

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

 

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

 

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

 

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند

غزل "بی‌وفایی" اثر " فاضل نظری"


بی‌وفایی


مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است


قصه‌ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به‌دست آوردن از کشورگشایی بهتر است


تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است


باشد ای عقل معاش‌اندیش، با معنای عشق

آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است


فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست

دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است


هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می‌گشایی بهتر است


کاش دست دوستی هرگز نمی‌دادی به من

آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است ...

غزل "اغراق" اثر "فاضل نظری


اغراق


این رقص موج زلف خروشندهء‌ تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیست


ای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیست


در فکر دلبری ز من بی‌نوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهء‌ تو نیست


شب‌های مه گرفته‌ مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشنده‌ء تو نیست


گمراهی مرا به حساب تو می‌ نهند
این کسر شأن چشم فریبندهء تو نیست


ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت

جز حسرت گذشته در آینده‌ء تو نیست


شهریار/ شعر ترکی

گینه گلدی رمضان،
هامی مسلمان اولاجاق!
دین اسلام اوجالوب،
خلق نماز خوان اولاجاق!
او آداملار که ائدیب،
میلته چوخ جور وستم!
هامیسی بیر گئجه ده،
قاری قرآن اولاجاق!