شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

تو هنوز زیبایی / رسول یونان



اگر قرار بود 
هر سقفی فرو بریزد 
آسمان باید
خیلی‌وقت‌پیش فرو می‌ریخت

 
اگر قرار بود 
باد نایستد 
ما که همه بر باد شده بودیم

 
نگران هیچ‌چیز نباش!

تو هنوز زیبایی 
و من هنوز می‌توانم شعر بنویسم 

 


رسول یونان/ اگر مرا دوست نداشته باشی



اگر مرا دوست نداشته باشی

دراز می‌کشم و می‌میرم

مرگ نه سفری بی‌بازگشت است

                             و نه ناگهان محو شدن

مرگ دوست نداشتن توست

درست آن موقع که باید دوست بداری

رسول یونان/ تنها تو رفته‌ای...


بــارانــی مــورب


در نیــمروزی آفتــابــی...

هیــچ اتفــاقی نیــافتــاده اســت

تنــها تــو رفتــه ای

امــا مــن

قســم مــی خــورم کــه ایــن بــاران

بــارانــی معــمولی نیســت

حتمــا جــایــی دور

دریــایــی را بــه بــاد داده انــد...


رسول یونان/ چه اشتباه دل‌انگیزی


نه امپراطورم

و نه ستاره ای در مشت دارم

اما خودم را

          با کسی که خیلی خوشبخت است

                                           اشتباه گرفته ام

و به جای او نفس می کشم

راه می روم

غدا می خورم

می خوابم و...

چه اشتباه دل انگیزی...