با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم ، بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم، بگویید به سنگ
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم ، بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم، بگویید به سنگ
چنانکه دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو ای بی نشانه میلرزد
هنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردی ست
که دستِ بسته او عاشقانه میلرزد
چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نام تو در و دیوار خانه میلرزد
چه دیده در که پیاپی به سینه میکوبد؟
چه کرده شعله که با هر زبانه میلرزد؟
هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار
به خانه چند دلِ کودکانه میلرزد
دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب، زمین و زمانه میلرزد
ز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشم
همین که نام تو آرند شانه میلرزد