ای باغها
ای باغها
دنیا فقط پشت پرچین نیست
از دردِ تبرِ باغبان
تا هرس و آتش
از میوههایی که
جیره سربازان دشمن میشود
تنها راه گریز
جنگل است
دیگر کار از شعر گذشته است
مرثیه باید خواند
و مرثیه میخواند ما را
و مرثیه تا کی؟
راستش همه چیز گل و بلبل نیست
از لوله تفنگ گل نمیروید
شوخی شوخی پرندهها میخوانند
جدی جدی سوخاری میشوند
و سس بوی خون میدهد
حوصله شعر ندارم
آخر مهسا و نیکا و بکتاش آبتین
آخر جمعه شوم زاهدان
آخر فقر فساد گرانی
و هزاران آخر دیگر
شاعرانه نیستند
دیگر حوصله شعر ندارم.
ای باغها
ای باغها
دنیا فقط پشت پرچین نیست
از دردِ تبرِ باغبان
تا هرس و آتش
از میوههایی که
جیره سربازان دشمن میشود
تنها راه گریز
جنگل است
این بهمنی که همه جا را ویران میکند
سیگار من است
که از یاد تو دود میشود!
-صورتیتر از...، 1399
مثل باران یکریز
بر سقف شیروانی
لذتیست مداوم
حضور گرما بخشات
گاهی تند
گاهی کند
میترسم از روزی که قطع بشوی!
*شکوفه
هوا، عاشقانه بهاریست
درختان شکوفه میخوانند
و زمین که از سیاهی آکنده است
فریاد میکشد
بهار آمد ... بهار آمد...!
-صورتیتر از...، ارمغان ارسطو،1399