آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید
از گناه اولین بر حضرت آدم رسید
گوشهگیری کردم از آوازهای رنگرنگ
زخمهها بر ساز دل از دست بیدادم رسید
قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی
کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید
مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم
تیر آخر بر جگر از چلة بادم رسید
شب خرابم کرد اما چشمهای روشنت
باردیگر هم به داد ظلمتآبادم رسید
سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسید
هیچ کس داد من از فریاد جانفرسا نداد
عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید
ماه اگر در شبکلاه زر زری زیباتر است
ماه عالمتاب من در روسری زیباتر است
گر چه زیبا می زند پیدا شدن بر موی او
گم شدن در آن شب نیلوفری زیبا تر است
عشق را در گنجه ی سبز قدیمی دیده ام
چشمش از نار و ترنج کودری زیباتر است
"همدلی از همزبانی خوشتر" اما اینکه تو
با زبان از همدلان دل می بری زیباتر است
مادرم می گفت دختر های باغ لشکری
مثل حوری هر یک از آن دیگری زیباتر است
سینه ریز سکه کوب دخترانش در غروب
از قِران آفتاب و مشتری زیباتر است
من به او می گفتم اما - خوب یا بد- گل پری
گل پری از هر چه حوری وپری زیباتر است
بلولای دختران مثل گل بر روسریش
از سکوت این شب کاکل زری زیباتر است
او که من می خواهمش گلخنده های شرقی اش
توی باغ رنگ رنگ روسری زیباتر است