شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

عشق بازی گنجشک ها - اکبر اکسیر


نشسته بودیم

مادر، نصیحتم می کرد:

- عجله نکن، چشم!!

همین حین، دو گنجشک لات بی چشم و رو آمدند

و درست جلوی چشم ما... 

مادر سرخ سرخ شد

در دل گفتم:

خوش به حال گنجشک ها

که مشکل سربازی ندارند!