شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

با آن که دلم از غم هجرت خونست - رودکی


با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست


اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟

در جستن آن نگار پر کینه و جنگ - رودکی


در جستن آن نگار پر کینه و جنگ

گشتیم سراپای جهان با دل تنگ

 

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار

این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ



بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل - رودکی



بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل



با آنکه دلم از غم عشقت خون است-رودکی


با آنکه دلم از غم عشقت خون است

شادی به غم توام ز غم افزونست

 

اندیشه کنم هر شب و گویم : یا رب

هجرانش چونین است ، وصالش چون است ؟