در سفره
مرگ آمده است
صدای آمدن دندان بر لقمه
همراه با صدای گلولهست
که پشت همین میدان
در ابتدای همین کوچه
بر سینهی جوان تو میتازد
و باز میکند آنرا همچون سفره
و لقمه بغض میشود
گلوله میشود
گلوی مرا میبندد
گلوی من بستهست
گلوی من بستهست
در سفره
مرگ آمده است
ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
دوری که در او آمدن و رفتنِ ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا