از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار وجود عمر ما پودی کو
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
هر ذره که بر روی زمینی بودهاست
خورشید رخی زهره جبینی بودهاست
فقط آب میتواند اینگونه
از درز آجرهایی که چیدهایم
بگذرد
فقط آب میتواند
اینگونه راهی دور را
از قله
دامنه
جنگل
پایین بیاید
و فروتنانه
در لیوانی کوچک
دهانمان را خنک کند