ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یکدم عمر را غنیمت شمریم
باهفت هزارسالگان سر بسریم
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
ای بی خبران شکل مجسم هیچ است
وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است