شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

ملارد - محمدعلی رضاپور


شهری نشسته برکوه،زیبا و سرخوش و شیک
شایان آن که گویی: شهری ست خرّم و نیک


شهری چنان شقایق با مردمان عاشق

شهری مقام گل هاش بالاتر از المپیک


شهری کنار تهران،شهربزرگ ایران،
سهمش از این فضیلت: روحیّه ای پر از تیک


ایران کوچک این جاست یک شهرهمچو کشور
حتّی در آن فراوان پشتون،هزاره،تاجیک


در بولوارهایش هربار طرح تازه
جز طرح ثابتی که نامش بُوَد ترافیک


در رهگذار خاکی،همسنگ شرمناکی
همبازی دست انداز در کوچه های باریک


از پارک خودروی خود تا خوردن فلافل
باید دهی عوارض. بر این کلاس، تبریک!


درشهرما تفاوت از خاک تا به افلاک
یک خانه عین کانتکس،یک خانه فوق آنتیک


دیوار خانه هامان یک سانتی ِ ترکدار
روپوش قلب هامان نشکن ترین سرامیک

پیش هم ایم (همیم )و باهم بیگانه ،خانه – خانه
ما مردمی مسلمان امّا به دین لائیک


شهری نه آنچنانی، دنیای رنگ – رنگ است
یک جاش مثل اتریش، یک جای آن، موزامبیک


از صبح کاذب این جا هرکس دوان دوان است
تا...تاری ِ شب تار ، در دور باطلی لیک


با دوست دختر خود بعضی چقدر مشغول!
با قلبِ دستِ چندم در قالب رمانتیک


خیلی خوشم می آید از شهرک طلایی
بعدش سرآسیاب و بعدش سه راه مارلیک


من که امیدوارم فردای بهتری را
خورشید می زند در، ای شام سرد تاریک!


کاری زیاد باید، آن گونه که بشاید
از دست ما برآید، همّت چو هست نزدیک .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد