شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

هر چه بودی هر چه بودم .دم مزن .!گفتم به چشم"



هر چه بودی هر چه بودم .دم مزن .!گفتم به چشم"

تا به دریا خاک راهت را  نمی ، رفتم به چشم


ساحل امن و قرارم موج گیرد دم به دم

در دل دّر ذره گشتم ذره را سفتم به چشم


شرق را تسخر ز ابری شد که سایه شد به بام

سایه افکن مهر من گر مهر بنهفتم به چشم


شوق مطلع بر غزل زد ، قافیه گم در غبار

خواب معنا دیده را هر مقطعی خفتم به چشم


راز تعبیری ز عشقم رمز تاویل می است

چله داری کن رضا را ، دُرد مَی ،گفتم به چشم


اشک حسرت میدمد از آینه زین عکس خام

از طلب زن غوطه تا من خویش آشفتم به چشم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد