شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

خلیل ذکاوت - عاقبت یک روز، مغرب محو مشرق می‌شود


 

عاقبت یک روز، مغرب محو مشرق می‌شود
عاقبت غربی‌ترین دل نیز عاشق می‌شود

شرط می‌بندم که فردایی ـ نه خیلی دور و دیر ـ
مهربانی، حاکم کل مناطق می‌شود

هم زمان سهمیه‌ی دل‌های دل‌تنگ و صبور
هم زمین ارثیه‌ی جان‌های لایق می‌شود

قلب هر خاکی که بشکافد نشانش عاشقی‌ست
هر گُلی که غنچه زد نامش شقایق می‌شود

با صداقت، آسمان سهمی برابر می‌دهد
با عدالت، خاک تقسیم خلایق می‌شود

عقل هم با عشق یک‌جوری توافق می‌کند
عشق هم با عقل یک‌نوعی موافق می‌شود

عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست
گاه‌گاهی عشق هم همرنگ منطق می‌شود!

صبح فردا موسم بیداری آیینه‌هاست
فصل فردا نوبت کشف حقایق می‌شود

دستِ‌کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش
لااقل یک شب بگو: کی صبح صادق می‌شود؟

می‌رسد روزی که شرط عاشقی، دل‌داده‌گی‌ست
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می‌شود!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد