شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

خواجوی کرمانی/ ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را


ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را


زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست

پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را


احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست

هر که از اول تصور میکند فرجام را


من ببوی دانهٔ خالش بدام افتاده‌ام

گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را


هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست

بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را


شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق

چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را


گر بدینسان بر در بتخانهٔ چین بگذرد

بت‌پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را


بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک

هم بلطف عام او امید باشد عام را


چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست

حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد