شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

محمدعلی رستمی/ برون نمی رود از دل خیال خام وصالت


برون نمی رود از دل خیال خام وصالت

اگر چه رفته وصالت ولی خوشم به خیالت

 

شبیه معجزه هستی پر از سوال و معما

هنوز مانده به ذهنم جواب خیل سوالت

 

به پشت شهر تو مانده نزاع ماهی و دریا

درون شهر تو یک کس نمی رسد به کمالت

 

شبی که با تو نشستم شروع زندگی ام شد

شروع تازه ی شعرم ، سرودن از خط و خالت

 

ببین که منتظرم باز دوباره مست تو باشم

عزیز بتکده باشی نگاه من به جمالت

 

اگر چه چیده ای از باغ ما فراوان سیب

بگو ز باغ تو چینم کمی ز سیب حلالت

 

وصال شهر تو باشم کنار خلوت باران

دوباره دل بسپارم به سایه های خیالت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد