شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

رضا نیکوکار/ می روی بعد تو پای سفرم می شکند


می روی بعد تو پای سفرم می شکند

مهره به مهره تمام کمرم می شکند


مرگ می آید و در آینه ها می بینم

زندگی مثل پلی پشت سرم می شکند


چار دیوار اتاق از تو و عکست خالی ست

یک به یک خاطره ها دور و برم می شکند


من که مغرورترین شاعر شهرم بودم

به زمین می خورم و بال و پرم می شکند


نقشه ها داشت برایم پدر پیرم ...آه

بغض من پای سکوت پدرم می شکند


هیچ کس مثل تو در سینه ی خود سنگ نداشت

بعد از این هرچه که من دل ببرم می شکند


می تراود مهتاب و غم این خفته ی چند

خواب در پنجره ی چشم ترم می شکند ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد