شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

محمدعلی بهمنی/ گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام


گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام

حتــی اگـــر به دیده رویــا ببینی ام


من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست

بر  ایــن  گمـــان  مباش  کـه  زیبا  ببینی ام


شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست

آمــاده ای  کـــه  بشنـــوی ام  یا  ببینی ام ؟


این واژه ها صراحت ِ تنهایـی من اند

با این همه مخـواه که تنها ببینی ام


مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی

بی خویش در سماع غزل ها ببینی ام


یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم

در خود کــه ناگزیــری دریـــا ببینی ام


شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست

امـــا  تــو  با  چـــراغ  بیـــا  تـــــا  ببینی ام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد