شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

محمدعلی سپانلو/ مسافر


زیباومه آلود به رستوران آمد
از دامن چتر بسته اش
می ریخت هنوز سایه های باران


یک طره خیس در کنار ابرویش
انگار پرانتزی بدون جفت...
بازوی مسافر را


با پنجه ای از هوا گرفت
لبخندزنان به گردش رگبار...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد