شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

عبدالجبار کاکایی / تشنه



من تشنه ام ولی ، در کوزه آب نیست

حال خراب هست، جان خراب نیست

چون سایه روز و شب ، در آب و آتشم
آرامش جهان ، بی اضطراب نیست

جا مانده‌ی شما، وامانده‌ی‌ دل است
پاداش زندگیش غیر از عذاب نیست

پرسیدی و دریغ،حرفی نداشتم
باید سکوت کرد ، وقتی جواب نیست

تُنگم شکسته است بر ساحل شما
تاب ِ عذاب من بیرون ازآب نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد