شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

نادر نادرپور/پیکر تراش پیـــرم و با تیشه ی خیال

پیکر تراش پیـــرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام


تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشــــم سیــه را خریده ام


بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست

پـــــا شیده ام شراب کف آلـــــــود مــــــاه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهـــــم

دزدیده ام زچشم حسودان ، نگاه را

تا پیچ و تاب قد تــــو را دلنشین کنـــم

دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هـــر زنی ، تراش تنی وام کرده ام 

از هر قدی ، کرشمه رقصی ربوده ام

اما تو چون بتی کـــــه به بت ساز ننگرد

در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای 

مست از می غــــروری و دور از غـــــــم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت، کنده ای

هشدار زآنکه در پس این پرده ی نیاز

آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند

ببینند سایه ها که تو را هم شکسته ام !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد