شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

محمدرضا ترکی - چو شاخه ای که امیدش به برگ و باری نیست


منبع عکس: هنر‌آنلاین


چو شاخه ای که امیدش به برگ و باری نیست
بهار آمده ، اما مرا بهاری نیست


نوشته است: بهار است ، شاخه ها سبزند ...
ولی به گفتهّ تقویم اعتباری نیست


مرا که عطر بهشت از تن تو بوییدم
به باد هرزهّ اردیبهشت کاری نیست


درون قاب خزان ایستاده ام ، بی برگ
ز هیچ رهگذرم چشم ِ انتظاری نیست


تو مثل باد بهاری ، گره گشا ، سرسبز ...
ولی دریغ ، تو را عهد استواری نیست


قرار بود که از عشق نگذریم ، ولی ...
گذشتم از تو و دیگر مرا قراری نیست...!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد