شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

گل من چندین منشین غمگین شام محنت بسر آمد

منبع عکس: ایسنا


گل من چندین منشین غمگین شام محنت بسر آمد

سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد


ز چه بنشستی بگشا دستی آذین کن صحن و سرا را
که پس از غمها به رخ شبها آب و رنگ سحر آمد


شب مهتابی ز چه بیتابی روشن کن شمع صبوری
منشین غمگین که مه دیرین تابان و جلوه گر آمد


تو که آگاهی که چه شبهایی بایاد او بنشستیم
شب بارانی غم پنهانی رفت و نور بصر آمد


پس از آن دوری غم مهجوری شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان نشوی گریان چون او خندان ز در آمد


شب مهجوری ز ره دوری آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد غم دل پر زد شادی از بام و در آمد

 

شب جانکاهی شر آهی زد ابر غم به کناری
به سر افرازی به دل افروزی خورشید ما به در آمد

 

پس از هجران غم بی پایان پیدا خاتم عشقم
به دلم نوری چه شر و شوری زان مرغ خوش خبر آمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد