شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

عشق تو را بر عاطفه¬ام قاب می-کشم- محمدعلی رضاپور


عشق تو را بر عاطفه¬ام قاب می-کشم
دل را از عشق¬های دگر، آب می-کشم

وقتی کنار یاد توام یار باصفا!
کی منّت از ستاره و مهتاب می-کشم؟

تا که جمال خوب تو را بینم آشکار
منّت ز هوشیاری و از خواب می-کشم

شایسته است اگر که نیابم به جستجو
چون انتظار آن گل نایاب می¬کشم

امکان عشق او شده تسبیح قلب من
یا عشق را به رشته¬ی ایجاب می¬کشم؟

رفتند دلبران و تو ماندیّ و تک شدی
درد خیالت از دل بی¬تاب می¬کشم

مهرت به نوکران، به دلم می¬شود یقین
وقتی سرک به صُحبت ارباب می¬کشم

اکنون سبب تویی، پل تا آسمان بلند
بیهوده زحمتی پی اسباب می-کشم

خورشید من تویی. گلِ گردانِ آفتاب
با مهرتو،به چهره¬ی جذّاب می-کشم

دل می¬شود خجسته و، جان، شاد و پر سُرور
تا چشم را به چشمه¬ی شاداب می¬کشم

دریاترین! وجود مرا آبرو ببخش
رنج و عذابی از غم مرداب می-کشم

با این امید خوش که بیایی گل غزل!
خود را کنار از غزل ناب می¬کشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد