شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را - هاتف اصفهانی


 

جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را

که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را


به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت

که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را


تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم

به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را


چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود

تذرو بی‌پناهی قمری بی آشیانی را


مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر

کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد