شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

در میان من و تو فاصله هاست



در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم،

– می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

– که مرا

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شورِ عشق و مستی

و تو چون مصرعِ شعری زیبا

سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی.



ای مهربان‌تر از من



ای مهربان‌تر از من

با من

در دست‌های تو

آیا کدام رمز بشارت نهفته بود؟

کز من دریغ کردی

تنها تویی

مثل پرنده‌های بهاری در آفتاب

مثل زلال قطره باران صبحدم

مثل نسیم سرد سحر

مثل سحر آب

 

آواز مهربانی تو با من

در کوچه باغ‌های محبت

مثل شکوفه‌های سپید سیب

ایثار سادگی است

 

افسوس آیا چه کس تو را

از مهربان شدن با من

مایوس می‌کند؟



ابر و دریا



ابر بارنده به دریا می‌گفت:

گر نبارم تو کجا دریایی؟

در دلش خنده‌کنان دریا گفت:

ابر بارنده

تو هم از مایی!



شعر در آسمان آبی نوشته حمید مصدق



در‌ آسمان آبی

ابر سیاه ولوله بر پا کرد

رگبار اگر که کرد شکوفان

بر روی سنگفرش خیابان

گلبوته‌های سرخ

در شهر و در بسط بیابان

بید سپید زردی

برگش را

خواهد سپرد در کف نسیان


غزل "آتش عشق" اثر "حمید مصدق"


مرا با سوز جان بگذار و بگذر

اسیر و ناتوان بگذار و بگذر

 

چو شمعی سوختم از آتش عشق

مرا آتش به جان بگذار و بگذر

 

دلی چون لاله بی داغ غمت نیست

بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

 

مرا با یک جهان اندوه جانسوز

تو ای نامهربان بگذار و بگذر

 

دو چشمی را که مفتون رخت بود

کنون گوهرفشان بگذار و بگذر

 

در افتادم به گرداب غم عشق

مرا در این میان بگذار و بگذر

 

به او گفتم: حمید از هجر فرسود!

به من گفتا: جهان بگذار و بگذر