این سیب را چگونـــــه دهــــــانی نچیده است
این سیب را که این همه سرخ و رسیده است
سیبی کــــــه عکس عادت و قانون جاذبه
سوی خودش تمام زمین را کشیده است
بی شک کلید روضه ی رضوان به دست اوست
آن باغبـــان کــــــه میوه چنین پروریــــده است
بازار سیب سخت کســـــــاد است حیرتا!
این سیب را خدا ز چه باغی خریده است
این کیست این که در تب سیبی چنین قشنگ
دست و دل از تمــــــام عـزیــــــزان بریده است
این مرد این که در پی یک میوه ی حلال
از عرش تا به فرش خدا را دویده است
آری منم که در تب سیبی چنین قشنگ
اینگونـــــه رنگ سبز سرودم پریده است.