درِ تجدید و تجدد وا شد
ادبیات، شلم شوربا شد
تا شد از شعر برون وزن و رَوی
یـافت کاخ ادبیات نوی
میکنم قافیهها را پس و پیش
تا شوم نابغة دورة خویش
همه گویند که من استادم
در سخن دادتجدد دادم
این جوانان که تجدد طلبند
راستی دشمن علم و ادبند
...
بسکه در لیوِر و هنگام لِتِه
دوسیه کردم و کارتن تِرِته
بسکه نُت دادم و آنکِت کردم
اشتباه بروت و نت کردم