شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

شهریار قنبری - در تو خلاصه میشوم، با تو زلال می شوم


منبع عکس: بیتوته



در تو خلاصه میشوم، با تو زلال می شوم

از پر پیراهن تو، پر پر و بال می شوم


در شب یلدایی تو، صاحب روز می شوم

صاحب تحویل شب اول سال می شوم


در قفس ابری شب، ماه اسیر بوده ام

با تو رهاتر از همه، ماه هلال می شوم


با تو زلال می شوم، پر پر و بال می شوم

 شعر محال می شوم، بر این روال می شوم


تا ملکوت جذبه ات، شبانه راه می روم

چون که نظر کرده ی نور لایزال می شوم


خاصیت سروده ها، تمام خواستن نبود

برای از تو دم زدن، شعر محال می شوم


جز غزل شیشه ای ام، شعر مرا سنگ بدان

چون پس از این شاعر تو، بر این روال می شوم



منوچهر آتشی - کنون رؤیای ما باغی است


منبع عکس: بیتوته


کنون رؤیای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
به ساق هر درختش یادگاری ها
و با هر یادگاری نقش یک سوگند
کنون رؤیای ما باغی است
زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است

کنون رویای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
که باران فریبش نسترد هرگز
که توفان زمانش نفکند از پا
که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم.

لیلا کردبچه - جاده‌ای بودم


منبع عکس: تسنیم

جاده‌ای بودم
باریک، به اندازۀ یک‌نفر
و طولانی و یک‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان 
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی
 
چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
چگونه برگشتی؟

لیلا کردبچه - هر بار به تو فکر میکنم


منبع عکس: خبرگزاری مهر


هربار به تو فکر می‌کنم

یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود

انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد

و چیزی به نبضم اضافه می‌شود 

که در شعرهایم نمی‌گنجد

 

کافی‌ست تورا به نام بخوانم

تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست

و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد

 

دوستت دارم

با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند

و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند

 

دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم

و خواستن تو جنینی‌ست در من

که نه سقط می‌شود،

نه به دنیا می‌آید.


محمدرضا ترکی - از دست رفتنهای من دست خودم نیست


منبع عکس: فارس


از دست رفتنهای من دست خودم نیست
مگذار آن را پای من، دست خودم نیست

دنیای من در دستهایت بود و گم شد
حس می کنم دنیای من دست خودم نیست

یک باره دیدم دست من لرزید و تب کرد
دیدم که دستم، وای من! دست خودم نیست

یک در میان می زد نمی دانم کجا رفت
دیگر دل شیدای من دست خودم نیست

از دست وقتی می رود گرمای دستت
سرمای جان فرسای من دست خودم نیست

پروا مکن از دستهای عاشق من
دستان بی پروای من دست خودم نیست

از دست تو من سر به صحرا می گذارم
باور کن ای لیلای من! دست خودم نیست