بی تو هر شو سرم بر بالش آیو
چونی از استخوانم نالش آیو
شب هجران بجای اشک چشمم
ز مژگان پاره های آتش آیو
بود درد مو و درمونم از دوست
بود هجر مو و هجرونم از دوست
اگر قصابم از تن وا کره پوست
جدا هرگز نکرده جونم از دوست
اگر شیری اگر ببری اگر گور
سر انجامت بود جا در ته گور
تنت در گور گردد سفره گستر
بگردش موش و مار و عقرب و مور
شد ستم پیر و بر نایی نمانده
بتن توش و توانایی نمانده
بمو واجی بوره آلاله ای چین
چرا چینم که بینایی نمانده
هر آنکس مال و جاهش بیشتر بی
دلــش از درد دنــیا ریشــــتر بی
اگر بر سر نهی چون خســروان تاج
به شیرین جانت آخر نیشتر بی
###
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگــــــاه خدا نالــــم همـیـشــــه
رفیـــقان قدر یکدیــــگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه