شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

دوبیتی عاشقانه از بابا طاهر


بی تو هر شو سرم بر بالش آیو

چونی از استخوانم نالش آیو

شب هجران بجای اشک چشمم

ز مژگان پاره های آتش آیو




دوبیتی عاشقانه از بابا طاهر


بود درد مو و درمونم از دوست

بود هجر مو و هجرونم از دوست

اگر قصابم از تن وا کره پوست

جدا هرگز نکرده جونم از دوست




دوبیتی از بابا طاهر


اگر شیری اگر ببری اگر گور

سر انجامت بود جا در ته گور

تنت در گور گردد سفره گستر

بگردش موش و مار و عقرب و مور




دوبیتی باباطاهر


شد ستم پیر و بر نایی نمانده

بتن توش و توانایی نمانده

بمو واجی بوره آلاله ای چین

چرا چینم که بینایی نمانده





سه دوبیتی از باباطاهر


به قبرستان گذر کردم کم وبیش

بدیدم قبر دولتـــمند و درویــش 

نه درویش بیکفن در خــاک رفته

نه دولتمند برده یک کفن بیش 


.......


مو آن رندم که عصیان پیشه دیرم

به دستی جام و دستی شیشه دیرم

اگر تو بی گناهی رو ملک شو

مو از حوا و آدم ریشه دیرم


.......


نهالی کن سر از باغی برآرد

ببارش هر کسی دستی برآرد

برآرد باغبان از بیخ و از بن

اگر بر جای میوه گوهر آرد