هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد
هر ذره که بر روی زمینی بودهاست
خورشید رخی زهره جبینی بودهاست
ای بی خبران شکل مجسم هیچ است
وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
...........
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است