شعر و ادبیات فارسی
شعر و ادبیات فارسی

شعر و ادبیات فارسی

سه شعر لری از باباطاهر عریان


دلا خوبـــان دل خونیــــن پســـندند

دلا خون شو که خوبان این پسندند 

متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست

گروهــــی آن گروهی این پســـندند


###


جدا از رویت ای ماه دل افروز

نه روز از شو شناسم نه شو از روز 

وصــالت گر مـرا گردد میســر

هـــمه روزم شـــود چون عید نوروز 


###


یــکی درد و یــکی درمان پســـندد

یک وصل و یکی هجران پسندد 

من از درمان و درد و وصل و هجران

پســندم آنچه را جانان پسـندد 



دوبیتی عاشقانه از بابا طاهر


عزیزم کاسه چشمم سرایت

میان هر دو چشمم خاک پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی باز

نشیند خار مژگانم به پایت







رباعی جلیل صفربیگی


مادر که کسی به فکر فردایش نیست

یک ذره امید توی رویایش نیست


هر روز نگاه می کنم جز زیلو

یک تکه بهشت زیر پاهایش نیست


دوبیتی لری بابا طاهر


خوشا آنان که هر شامان ته وینند

سخن واته گرن واته نشینند

گرم دسرس نبی آدم ته وینم

بشم آنان بوینم که ته وینند




مانده از شبهای دورادور . نیما یوشیج


مانده از شبهای دورادور

بر مسیرِ خامُشِ جنگل

سنگچینی از اجاقی خُرد

اندرو خاکسترِ سردی

 

همچنان اندر غباراندوده‌ی اندیشه‌های من ملال انگیز

طرحِ تصویری در آن هر چیز

داستانی حاصلش دردی

 

روزِ شیرینم که با من آشتی داشت

نقشِ ناهمرنگ گردیده

سرد گشته سنگ گردیده

با دمِ پاییزِ عمرِ من کنایت از بهارِ روی زردی

همچنان که مانده از شبهای دورادور

بر مسیرِ خامُشِ جنگل

سنگچینی از اجاقی خُرد

اندرو خاکسترِ سردی

 

نیما یوشیج