-
فروغی بسطامی - کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟
چهارشنبه 7 آبان 1399 22:47
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟ کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟ غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین تا با خبر ز عالم بالا...
-
فروغی بسطامی - ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
چهارشنبه 7 آبان 1399 22:42
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما گر در میان نباشد پای وصال جانان مردن چه فرق دارد با زندگانی ما ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم الحق که جای رشک است بر کامرانی ما سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما در عالم محبت الفت بهم گرفته نامهربانی او با مهربانی ما در عین...
-
رباعی "ارکان گهرست و ما نگاریم همه" اثر "ناصرخسرو قبادیانی"
چهارشنبه 7 آبان 1399 15:08
ارکان گهرست و ما نگاریم همه وز قرن به قرن یادگاریم همه کیوان کردست و ما شکاریم همه واندر کف آز دلفگاریم همه
-
اقبال لاهوری - دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
شنبه 3 آبان 1399 11:49
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش! سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش! یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش! دنبال کسی باش که دنبال تو باشد! اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش! پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش! صدسال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه و هر...
-
اقبال لاهوری - مریم از یک نسبت عیسی عزیز
شنبه 3 آبان 1399 11:42
مریم از یک نسبت عیسی عزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز نور چشم رحمت للعالمین آن امام اولین و آخرین آن که جان در پیکر گیتی دمید روزگار تازه آئین آفرید بانوی آن تاجدار هل اتی مرتضی مشکل گشا شیر خدا پادشاه و کلبه ئی ایوان او یک حسام و یک زره سامان او مادر آن مرکز پرگار عشق مادر آن کاروان سالار عشق آن یکی شمع شبستان حرم حافظ...
-
شیخ بهایی - همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
جمعه 2 آبان 1399 11:50
همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد که...
-
شیخ بهایی - دو رباعی
جمعه 2 آبان 1399 11:48
این راه زیارت است، قدرش دریاب از شدت سرما، رخ از این راه متاب شک نیست که با عینک ارباب نظر برفش پر قو باشد و خارش، سنجاب *** دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت از خرقهٔ کفر، رقعهواری بگرفت آورد و بر آستین ایمانم دوخت
-
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ - عارف قزوینی
سهشنبه 29 مهر 1399 18:04
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ *** از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل...
-
معینی کرمانشاهی - چراغ عافیت
دوشنبه 28 مهر 1399 13:10
ســــر درون ســـــینه بـــــردم تـــا بـبینـــــم خویــــــش را طـعــــــــمه دنـــدان گـــــــرگ آز دیـــــــدم میــــــش را هرکـــه از این خوان هستی جرعه نوش غفلت است آخـــرش چـــون مــــن بجـــــان باید خریدن نیش را پــــرتـــــوی در راهـــــم افکــــن، ای چراغ عافیت تـــــا بجویــــــــم مقصـــــد افتـاده اندر پیش...
-
تو هنوز زیبایی / رسول یونان
شنبه 26 مهر 1399 21:27
اگر قرار بود هر سقفی فرو بریزد آسمان باید خیلیوقتپیش فرو میریخت اگر قرار بود باد نایستد ما که همه بر باد شده بودیم نگران هیچچیز نباش! تو هنوز زیبایی و من هنوز میتوانم شعر بنویسم
-
یلدا شب بلند غزلهای مشرقی ست -نغمه مستشارنظامی
چهارشنبه 23 مهر 1399 13:49
یلدا شب بلند غزلهای مشرقی ست میلاد هر ترانـــه زیبـای مشرقی ست آهسته می رسند به مقصد ستاره ها مهتـــاب گاهواره رویای مشرقی ست سرما حـــریف قصــــه مــــادربــــزرگ نیست دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست (از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است) حافظ دوای روح و مسیــحای مشرقـــی ست سیب و انار و پسته،شیرین و ترش و شور طعم اصیل یک...
-
نغمه مستشارنظامی - حرف ها حرف های بی مایه...حرف ها حرف های بی پایان
چهارشنبه 23 مهر 1399 13:45
حرف ها حرف های بی مایه...حرف ها حرف های بی پایان آه از چشمهای بی احساس,وای بر آسمان بی باران کاش وقتی که پیش هم بودیم,کلماتی قشنگ می گفتیم تا نماند به روی دلهامان,زخمهایی عمیق و بی پایان کلمه می شود غزل بشود,می تواند به آسمان برسد کلمه می شود کلید شود یا که قفلی نشسته بر دل و جان کلمه مادر است و می زاید کودکانی شبیه...
-
نغمه مستشارنظامی - منجی
چهارشنبه 23 مهر 1399 13:44
منجی از راه می رسد باید ،این بشارت به آسمان برسد باید از کوچه های سبز حجاز ،به تمام جهانیان برسد اینک از کوچه های سبز حجاز، آخرین وعده می رسد از راه می رسد تا پیام جاویدش ،به تو در آخرالزمان برسد پس از این دختران نمی میرند، به گناه نکرده این مژده زودتر از تمام خلق جهان ،به دل تنگ مادران برسد! برده با صاحبش برابر شد؛...
-
شاطر عباس صبوحی / توتیای دیدهٔ عشّاق خاک پای تست
سهشنبه 22 مهر 1399 13:06
توتیای دیدهٔ عشّاق خاک پای تست عارفان را نقل مجلس نقل شکر خای تست ما بتو محتاج و متضر، تو از ما بینیاز مشکل ما احتیاج ما و استغنای تست هر چه زان بالاتر استاد ازل خلقت نکرد برتر و بالاتر از آن قامت و بالای تست سر ز پا نشناختن در راه عشقت عیب نیست قدر و قیمت آن سری دارد که خاک پای تست هر کجا با خاطر دیگر توان مشغول کرد...
-
شاطر عباس صبوحی / توتیای دیدهٔ عشّاق خاک پای تست
سهشنبه 22 مهر 1399 13:04
توتیای دیدهٔ عشّاق خاک پای تست عارفان را نقل مجلس نقل شکر خای تست ما بتو محتاج و متضر، تو از ما بینیاز مشکل ما احتیاج ما و استغنای تست هر چه زان بالاتر استاد ازل خلقت نکرد برتر و بالاتر از آن قامت و بالای تست سر ز پا نشناختن در راه عشقت عیب نیست قدر و قیمت آن سری دارد که خاک پای تست هر کجا با خاطر دیگر توان مشغول کرد...
-
محمد حسن بارق شفیعی / اینسان که شعلهخیز بوَد نالههای من
سهشنبه 22 مهر 1399 13:00
اینسان که شعلهخیز بوَد نالههای من پُر آتش است سینهٔ دردآشنای من گر دلنشین بوَد سخنانم شگفت نیست هر دم بلند میشود از دل صدای من آن راز سر به مُهر که داغ دل من است من دانم و دل من و داند خدای من دعوت مکن زمانه به جاه و حشم مرا هرگز بر استخوان ننشیند همای من مشاطهٔ روان من اندیشهٔ نکوست دل بیغبار آینهٔ قدنمای من...
-
محمدحسن بارق شفیعی - بدانسان که روشنگر خاوران
سهشنبه 22 مهر 1399 13:00
بدانسان که روشنگر خاوران بوَد روشنیبخش روشنگران به هستی دهد تاب بالندگی به بـالندگی جنبش بیکران دلم منبع نور و تابندگی است تب و تابم انگیزهٔ زندگی است بدانسان که روشن بُدی قرنها دل و دیدهٔ موبد موبدان چـو آذرگشسپان شرقِ کهن ز آتشفروزان بلخ جوان دلم روشن از تاب اندیشهای است که چون شعله خیزد ز جان سخن بدانسان که...
-
دور است - سیما یاری
سهشنبه 22 مهر 1399 12:56
دور است دور دور فریادهای کو تا او نمیرسند فریادهای کو در بعد های فاصله سرگشته می شوند دور است دور دور پشت هزار تو پشت هزار پرده به طول هزار سال خورشید من از من دور است دور دور
-
از در درآ درآ که دلم بی قرار توست - سیما یاری
سهشنبه 22 مهر 1399 12:55
از در درآ درآ که دلم بی قرار توست گلزار من شکفته ی ابر بهار توست ای روشنایی سحر ای لطف صبحدم بیدار چشم شب همه در انتظار توست پنهان نمی شوی که تویی نور آفتاب در پرده ای و ماه همان پرده دار توست در پرده تیغ آتش خورشید کی ش؟ در این کبود سرد شکاف از شرار توست اجر شکیب دشت بر ایام سرد دی گل خند و خنده های بلند هزار توست ای...
-
فردا دیر است -سیما یاری
سهشنبه 22 مهر 1399 12:54
حالا بیا با نوازش هایت با لبخندت با سلام ات، ببین! من پراکنده شدم با خاک پراکنده ی سرد از سقوط بمب روی خانه من پراکنده شدم با قطرات فواره ی خون از سقوط شمشیر، روی شریان مگو با ضرب قمه، روی کتف من پراکنده شدم و تو در من بودی جمع ام کن. با نگاهت روشن… جمع ام کن در حلقه ی بازوهایت با بوسه روی زخم گلویم با بوسه روی زخم...
-
چند رباعی ناب از ابوسعید ابوالخیر
یکشنبه 20 مهر 1399 11:52
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ وصل تو کجا و من مهجور کجا دردانه کجا حوصله مور کجا هر چند ز سوختن ندارم باکی پروانه کجا و آتش طور کجا منصور حلاج آن نهنگ دریا کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا روزیکه انا الحق به زبان میآورد منصور کجا...
-
جای ماهی در دل هر تنگ خرچنگ است - شیما شهسواران احمدی
شنبه 19 مهر 1399 17:43
جای ماهی در دل هر تنگ خرچنگ است ماهی سرخی برای خانه دلتنگ است دم به دم باید به ساز زندگی رقصید با تو رقصیدن به هر سازی خوش آهنگ است عشق از هر تکه سنگ افسانه میسازد لحظهای با من مدارا کن دلت سنگ است عشق میارزد به افسانه شدن با تو ننگ تو نام است اما نام من ننگ است روح در پیراهن من جا نمیگیرد دکمهام را باز کن...
-
من زنی حرمسرایی ام چند قرن پیش مرده ام - شیما شهسواران احمدی
شنبه 19 مهر 1399 17:42
من زنی حرمسرایی ام چند قرن پیش مرده ام دختران من کنیز تو مادری فریب خورده ام سلسله به سلسله بخند مست کن بلند تر بخند تازیانه شو مرا ببوس درد را به ارث برده ام جنگ طعم تلخ زندگیست زن غنیمتی همیشگی پیرهن به پیرهن تو را دکمه دکمه را شمرده ام مرد باش و ظالمانه تر سهم هر شب مرا بده رنج را به من سپرده ای ظلم را به تو سپرده...
-
سبک هندی مرا غزل بسرا، زن هندو بیافرین از من - شیما شهسواران احمدی
شنبه 19 مهر 1399 17:40
سبک هندی مرا غزل بسرا، زن هندو بیافرین از من طبع شعرم شبانه گل کردهست گل شب بو بیافرین از من بیشهها سربه سر پر از آهو، چشم تو جز مرا نمیبیند من پلنگ آفریدهام از تو، ماه بانو بیافرین از من مثل زنبور نیشدار عسل، قطره قطره مرا به بار آور خانه خانه پر از عسل، قصری، مثل کندو بیافرین از من روح چنگیز نیمی ازشعرت نیمهی...
-
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟ - فخرالدین عراقی
پنجشنبه 17 مهر 1399 18:20
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟ کز زخمهی آن نه فلک اندر تک و تاز است آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص خود جان و جهان نغمهی آن پردهنواز است عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند کین راه چه پرده است و درین پرده چه راز است؟ رازی است درین پرده، گر آن را بشناسی دانی که حقیقت ز چه دربند مجاز است؟ معلوم کنی کز چه...
-
حبیب ساهر - مرغان همه آسیمه سر از تابش مهتاب
پنجشنبه 17 مهر 1399 18:17
شب از نفس سرد چو افسونگر مرموز صد نغمه و صد زمزمه در بیشه بر انگیخت مهتاب عیان گشت چون افرشتهئی از دور نورِ تر و کمرنگ سرِ آبِ روان ریخت مرغان همه آسیمه سر از تابش مهتاب یک یک ز نهانخانهی نیزار پریدند نشنفته شب ، آهنگ روانپرور نیزار در آب روان پردهی مهتاب دریدند بس ماه برآمد ز پسِ پرده اسرار بس شب سپری گشت، خوش آهنگ و...
-
کجایی تو ، ای گرمی جان من ؟ - مهدی سهیلی
پنجشنبه 17 مهر 1399 18:15
کجایی تو ، ای گرمی جان من ؟ که شد زندگی بی تو زندان من کجایی تو ای تک چراغ شبم ؟ که دور از تو جان میرسد بر لبم لبم ، بوسه جوی لب نوش تُست در آغوش من بوی آغوش تُست به هر جا گلی دیده ، بو کردم ز گلها تو را جستجو کرده ام شب آمد ، سیاهی جهان را گرفت غم تو ، گریبانِ جان را گرفت بیا ای درخشنده مهتاب من که عشق تو بُرد از سرم...
-
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم - مهدی سهیلی
پنجشنبه 17 مهر 1399 18:14
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم مردمی گم شد میان آشنایان از...
-
آشفته دلان را هوس خواب نباشد - مهدی سهیلی
پنجشنبه 17 مهر 1399 18:13
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست به مرداب نباشد هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد در پیش قدت کیست که از پا ننشیند یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
-
صلح جهانی
چهارشنبه 16 مهر 1399 18:36