دوری که در او آمدن و رفتنِ ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار وجود عمر ما پودی کو
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش